
شب یلدا در شعرهای شعرا
شب یلدا در شعرهای شعرا
شب یلدا بلندترین شب سال ، شب اول برج جدی و شب چله بزرگ زمستان است. فرهنگ معین یلدا را برگرفته از ریشه سریانی ( زبان مردم روزگار باستان سوریه " کلده و آشور" ) ذکر می کند که به معنای "میلاد" است . مهر پرستان آریایی، بدنیا آمدن خورشید را در آن شب که ابتدای انقلاب زمستانی است، جشن می گرفتند. این کلمه در زبان مردم اسکاندیناوی و شمال اروپا، با نامjul " یول" شهرت یافت و میلاد مسیح، مقارن آن قلمداد شد. مردم ایران زمین آن را یلدا نامیدند . یلدا در ادبیات و عرفان فارسی تعابیر گوناگونی دارد ...
بنظر عده ای یلدا درازترین شب سال است و پیشینیان آن را شوم ونحس می دانستند :
همه شبهای غم آبستن روز خراب است | یوسف روز، به چاه شب یلدا بیند (خاقانی) |
اکنون مرا که شام جوانی صبوح کرد | شبهای رنج چو شب یلدا دراز شد(قاضی حمید الدین) |
چنان به روشنی دل برف سان مناز | بس شب چراغ قدر که به یلدا نهاده اند |
تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف است | تو شمع فروزنده و گیتی شب یلدا (معزی) |
عرفا، شب یلدا را به نور سیاهی که نور ذات و نورعالم جبروت است ، اطلاق می نمایند (مرات العشاق)
در نظر ایشان یلدا نهایت الوان انوار است که سواد اعظم است( لمعات عراقی)
دیگر شعرا، یلدا را چنین توصیف کرده اند :
شگفت نسیت اگر داده ای عنان خرد به روز خوش و طره شب یلدا(مجیر بیلقانی)
صحبت حکام ظلمت شب یلداست نور زخوشید خواه ، بو که برآید( حافظ)
روز فراق تو که نبینم جمال تو با من حکایت شب یلدا کند همی(ادیب صابر)
غنیمت دان حضور نعمت الله که دشمن را شب یلداست امروز(نعمت الله ولی)