
قیام میرزا کوچک خان،اسلامی بود؟
اصالت اسلامی قیام میرزا کوچک خان در آیینه اسناد
قیام میرزا کوچک خان،اسلامی بود؟
همه ما میدانیم که در صد سال اخیر ، یعنی از اوایل سده چهاردهم هجری قمری تا زمان حاضر ، نهضتها ، انقلابها ، قیامها و اقدامهای متعددی توسط روحانیت شیعه انجام شدهاند از جمله نهضت تنباکو به رهبری میرزا شیرازی بزرگ، پس از آن قیام مشروطیت و بعد از مشروطه داستان شهید شیخ فضلالله نوری و پس از آن انقلاب عراق که به رهبری روحانیت عراق و مرحوم میرزای شیرازی کوچک (مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی) انجام شد. بعد داستان مرحوم مدرس، قیام مرحوم خیابانی ، قیام میرزا کوچک خان جنگلی و در سالهای اخیر قیام آیتالله کاشانی و مسئله ملی شدن نفت و بعد داستان فداییان اسلام یعنی نواب صفوی و همفکرها و همراههایش و سپس انقلاب با عظمت امام خمینی رضوانالله تعالی علیه. اینها قیامها و اقدامهایی هستند که توسط روحانیت ترتیب یافته و انجام و دنبال شدهاند و همه مورخان معاصر، دخالت روحانیت را در این نهضتها قبول دارند.
در مورد میرزا کوچک خان واقع این است که میرزا کوچک خان یک مسلمان معتقد و یک روحانی مۆمن بوده و قیام او یک قیام اسلامی و در راستای سایر قیامهایی است که فقط و فقط منشأ دینی داشتهاند و این است برخی از دلیلها و گواهیهای آن:
سند اول: اعلامیه است به قلم خود میرزا کوچک. این اعلامیه، میرزا و روحیه اسلامی او را تاحدی به ما میشناساند و گفتار آنان را که میخواهند قیام او را فقط برای آزادی توجیه کنند، باطل میکند. این اعلامیه با عنوان «تمنا» در روزنامه جنگل چاپ شده است: «یکی از علل خرابیهای ما تقید به القاب و احترامات بیمأخذ صوری است که غالبا تمایل به آنها تولید مفاسد کثیره میکند. هرکس که دو قدم در راه اصلاح مملکت برداشت و یا دو کلمه برای آبادی ملتی نطق و تحریر کرد و یا دو روزی به خدمات نوع خود مشغول شد، فورا یک لقب و یا عنوان بزرگی از خود یا دیگران به او چسبیده و همان سبب کبر و غرور گشته، بلکه تهیه وسائل و تجملی که لازمه آن لقب است، آن را از طریق حق و صواب منصرف میکند. کسی که مقصودش خدمت به وطن و ملت و نیتش خالص است نباید مقید به این پیرایهها گردد. این بنده که شاید اغلب بدانند قصدم خدمت به دیانت و ایرانیت است نه برای تحصیل جاه و جلال، از عموم تمنا میکنم که از القاب معموله معافم داشته و به همان اسم خودم مخاطبم دارند و در این کار منتی بزرگ بر کوچک بگذارند. کوچک جنگلی».
آیا این همان جملهای نیست که امام خمینی رضوانالله تعالی علیه میفرمود که به من بگویید خادم نه رهبر.
آری طرز فکر یک مسلمان اصیل و معتقد این است که چون من میخواهم برای اسلام کار کنم باید نیتم خالص باشد و حتی از مردم توقع لقب هم نداشته باشم.
امام خمینی «رضوان الله علیه میفرمود در قرآن داستان موسی و فرعون و ابراهیم و نمرود و امثال اینها بیخود مطرح نشده، اگر داستان موسی و فرعون در قرآن آمده برای این بوده که مردم بدانند باید در مقابل فرعونها بایستند و قیام کنند. به نظر میرسد مرحوم میرزا کوچک همین مطلب را در جواب آن بیگانه میخواسته بگوید یعنی قیام خود را در راستای همان قیامهای الهی دانسته و گفته اگر ایراد و اشکالی باشد باید نعوذبالله به پیامبران هم ایراد باشد و هر جوابی آنان دادند، من میدهم زیرا کار من هم در راستای کار آنهاست
سند دوم: مطلبی است که باز از روزنامه جنگل نقل میکنم که این یادداشت علاقه میرزا کوچک و جنگلیها را به روحانیت و مراجع تقلید آن روز منعکس میسازد: « قدرت و سطوت ملی از راه دیانت و امانت، یک وقت به عهده کفایت شیخ کاظم خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی و حاج میرزا حسین حاج میرزا خلیل و آقا سید عبدالله بهبهانی شهید و میرزا شیرازی شهیر بود که نام نامیشان تا ابد در دفتر هواخواهان آدمیت ثبت است.
و امروز نعم البدل و یادگار آن ستونهای دیانت که مغزهای مقدس ایشان مربوط به سیاست نیز هست، امثال آقای شیخ الشریعه، آقای میرزا حسین نائینی ، آقا سید ابوالحسن اصفهانی ، آقا سید علی داماد، فاضل ممقانی، آقا سید محمد طباطبایی مهاجر معروف ، آقا سید محمد بهبهانی نعمالخلف، مرحوم آقا سید عبدالله بهبهانی و حاج آقا نورالله اصفهانی.
و آنها که مجسمه ترویج شرایع و دین اسلامند،امثال آقا سید محمد کاظم یزدی، آقا میرزا محمد تقی سامرایی شیرازی ، آقای صدر اصفهانی است که در مقام احتیاج حبلالمتین شرع و شریعت در کف آهنین آنهاست».
در این مقال میبینیم که حتی از آقا سید کاظم یزدی صاحب عروه که به هر علتی در امور سیاسی دخالت نمیکرد و از مخالفان سرسخت مشروطه بود تجلیل میشود با اینکه طبع یک طلبه و روحانی انقلابی و یک مسلمان انقلابی ایجاب میکند که با هر روحانی و آخوند که کار او و امثال او را تصویب نمیکنند، مخالف باشد و نعوذبالله اهانت کند، همانطور که در دوران مشروطه این چنین بود و مثلا علیه همین صاحب عروه رحمتالله علیه ، افراد داغ انقلابی بیپروا مطالبی را میگفتند. از اینجا به این نتیجه میرسیم که میرزا و جنگلیها یک روحیه اسلامی و علاقمند به روحانیت و علما و مراجع داشتند که حتی در بحبوحه گرمی بازارشان به آقایانی که با آنها همصدا نبودند چون آنها را پاک و منزه میدانستند، هیچگونه اهانتی نمیکردند، بلکه تجلیل و احترام هم میکردند و این نشانه پایبند بودن به احکام اسلام است. آری از این قبیل یادداشتها میفهمیم که میرزا کوچک خان یک روحانی علاقمند به روحانیت و مراجع تقلید است و اقدام او اساس برنامههای اسلام و صاحب اسلام است.
سند سوم: پاسخ میرزا کوچک است به یکی از بیگانگان که به او گفت ، «اگر تو را در محکمه الهی حاضر کنند و بگویند این تلفات را مسئول کیست چه جواب میدهی؟»
پاسخ میرزا این است، «در قانون اسلام مدون است که کفار وقتی به ممالکت اسلامی مسلط شوند، مسلمین باید به مدافعه برخیزند، ولی دولت انگلیس فریاد میکشد که من اسلام و انصاف نمیشناسم و باید دول ضعیف را اسیر و آزار و کشته مقاصد مشئوم خود سازم .... با این ادله وجدانم محکوم است در راه سعادت کشورم سعی کنم گو آنکه کرورها نفوس و نوامیس و مال ضایع شود و در مقابل جوابی را که موسی به فرعون و محمد (ص) به ابوجهل و سایر مقننین و قائدان آزادی و روحانی در محکمه الهی میدهند، من هم میدهم».
امام خمینی «رضوان الله علیه میفرمود در قرآن داستان موسی و فرعون و ابراهیم و نمرود و امثال اینها بیخود مطرح نشده، اگر داستان موسی و فرعون در قرآن آمده برای این بوده که مردم بدانند باید در مقابل فرعونها بایستند و قیام کنند. به نظر میرسد مرحوم میرزا کوچک همین مطلب را در جواب آن بیگانه میخواسته بگوید یعنی قیام خود را در راستای همان قیامهای الهی دانسته و گفته اگر ایراد و اشکالی باشد باید نعوذبالله به پیامبران هم ایراد باشد و هر جوابی آنان دادند، من میدهم زیرا کار من هم در راستای کار آنهاست.
در کتابی که در شرح حال مرحوم سید حسن مدرس نوشته شده، از مذاکرات مجلس شورای ملی آن روز چنین نقل شده که مرحوم مدرس میگوید؛ «عقیده من این است که خیابانی آدم خوبی بود ... باز هم میخواهم عرض کنم که کوچک خان هم آدم خوبی بود ...»
سند چهارم: من فکر میکنم اولین کسی که درباره میرزا کوچک خان چیزی نوشته مردم دهخداست و این نوشته از یادداشتهای اصلی دهخداست، نه اینکه بعدها اضافه شده باشد و تا آنجاه که بنده خبردارم، دهخدا طرز فکرش جوری نبوده که بخواهد از روحانیت یا روحانیون دفاع کند بلکه شواهدی در دست است که گاهگاهی با آنها معارضه هم و بالاتر اینکه گاهی تحقیر هم میکرده است. البته لغتنامه اشان خدمتی است به فرهنگ ما و هیچ کس منکر این خدمت نیست، اما روحیهاش روحیهای نبوده که روحانیت را ترویج کند. ایشان در این یادداشت چنین آورده است: «میرزا کوچک خان از مجاهدین گیلان بود که با میرزا کریم خان و سردار محییالدین برای بیرون کردن محمد علیشاه به تهران آمد، او سربازی بینهایت شجاع بود. اول بار که او را دیدم جوانی خوش قیافه به سن سی سال مینمود. در نهایت در معتقد به اسلام و همان حد نیز وطن پرست بود. شاید آن هم از راه اینکه ایران وطن او یک مملکت اسلامی است و دفاع از او را واجب میشمرد. نماز و روزه او هیچ وقت ترک نمیشد. از تمام محرمات دینی مجتنب بود، لیکن در دین خرافی بود و همه کارها را از فعل و ترک با استخاره سبحه و یا قرآن میکرد. آنگاه که در تهران بود لباس عادی داشت و ریش خود را نمیتراشید، چه آن را خلاف شرع میشرمد، قانع و بیطمع بود ... همیشه متفکر بود و بسیار کم تکلم میکرد ... میگفتند در اول طلبه دینی بود و مقدماتی از عربی و فقه میدانست رحمتالله علیه».
این نوشته مرحوم دهخدا یکی از اولین سندهایی است که میتواند اسلامی بودن نهضت میرزا کوچک خان را تأیید و تثبیت کند . عرض کردم دهخدا آن جور نیست که بخواهد یک روحانی را ترویج کند. در همین نوشته هم بالاخره نیش خود را زده و چون میرزا در کارها با خدا مشورت میکرده، او را خرافی دانسته است، ولی در عین حال میگوید او یک مسلمان مقید متشرع و پایبند به احکام اسلام است.
قضاوت دهخدا این است که میرزا در نهایت، معتقد به اسلام بود و اگر به مملکت هم علاقه داشت شاید به خاطر اسلام بود و از همه گناهان اجتناب میکرد و حتی ریش تراشیدن را چون خلاف شرع میدانست. انجام نمیداد.
سند پنجم: ملکالشعرای بهار در تاریخ مختصر احزاب مینویسد: «مرحوم میرزا مردی بود مذهبی و قدری و غالبا استخاره میکرد. جوانی بود از طلاب علوم دینیه و ادبیات، در مدارس رشت به تحصیل مشغول بود و عمامه به سر داشت. بعد از انقلاب مشروطه در سنه 1326 هجری قمری در گیلان بر ضد محمد علیشاه و استبداد صغیر قیامی شد و جمعی از طلاب و جوانان هم به آن پیوستند که یکی از آنها مرحوم میرزا کوچک خان بود. میرزا با عقیده اتحاد اسلام به گیلان رفت و در جنگ بینالملل تشکیلاتی را در شهر و در جنگل فومن به نام اتحاد اسلام به راه انداخت».
سند ششم: در کتابی که در شرح حال مرحوم سید حسن مدرس نوشته شده، از مذاکرات مجلس شورای ملی آن روز چنین نقل شده که مرحوم مدرس میگوید؛ «عقیده من این است که خیابانی آدم خوبی بود ... باز هم میخواهم عرض کنم که کوچک خان هم آدم خوبی بود ...»
و نیز در پاسخ این استفتاء : «آیا محاربه با جمعیتی که پنج سال است به نام اتحاد و اسلام و جنگلیها در حدود گیلان قیام و عملا خود را به تمام اهالی ایران معرفی کرده و جز حفاظت نوامیس اسلامی و حراست استقلال مملکت و دفاع از دشمنان ایران و اسلام را قطع نفوذ و مداخلات ظالمانه و تعدیات جابرانه اجانب، مقصد و مقصودی نداشته و ندارند و تنها جمعیتی که تحت تأثیر دیگران نبود و فقط به قوای مادی و معنوی ایران اتکا و اشکال داشته و حقیقتا موجب افتخار و شرافت ایران و ایرانی است چه صورت دارد؟ آیا محاربه با این جمعیت در حکم محاربه با امام زمان نخواهد بود؟»
مرحوم مدرس در جواب نوشت:
«بسمالله الرحمن الرحیم . حقیر از آقا میرزا کوچک خان جنگلی و اشخاصی که صمیمانه و صادقانه با ایشان هم آواز بودند، نیت سوئی نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم. بلکه جلوگیری از دخالت خارجیان و نفوذ سیاست آنها در گیلان عملیاتی بوده بس مقدم مسجل بر هر مسلمانی لازم، خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنان را تعقیب و تقلید نمایند. پر واضح است که طرفیت و ضدیت و محاربه با همچون جمعیتی مساعدت به کفر و معاندت با اسلام است. جمادی الثانیه 1338، حسن بن اسماعیل طباطبایی».
توجه دارید که در همان بحبوحهای که میخواستند بگویند میرزا یاغی و طاغی است و میخواستند او را آشوبگر معرفی کنند، مرحوم مدرس از او دفاع میکند و درباره او و اقدامش چنین عباراتی را میگوید و مینویسد.
منبع : tebyan.net